سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/6/10
12:27 عصر

یه خبر !

بدست پیام در دسته


ایران آخرین کشور جهان از نظر سرعت اینترنته !؟‌ بشنیم گریه کنیم . هی بزنن تو سرمون و ما ساکت باشیم.


آخه چه خبره . جوونامون و که کشتن ، پیرامون رو هم که اتوماتیک مردن سرعت اینترنت هم که نداریم پس بریم بمیریم دیگه . این ها همه تقصیر این آمریکا و اسراییل دیگهههههههه . اگه این منافقا و آمریکاییها نبودند ما هم اینترنتمون سرعت داشت و هم الان همه زنده بودن . پس بگیم مرگ بر آمریکا ، مرگ بر اسراییل ، درود بر ایران.اینجا همه خوبن !

والله .

باورتون نمیشه پس اینم لینکش

http://www.asandownload.com/links/archives/7402.php

88/6/10
12:27 عصر

عدسی

بدست پیام در دسته


عدسیتا به حال عدسی عیال واری خورده اید!یادش بخیر،نه نفر بودیم با پدر ومادر می شدیم یازده نفر درست به

اندازه ی یک تیم فوتبال ،.معمولا"موقعی که عدسی داشتیم دو تشت روحی متوسط سر سفره حاضر بود یکی

برایپدر ومادر وفرزندان بزرگ خانواده وتشت دیگر برای ما بچه هایی که هنوز به سن عقلانیت نرسیده بودیم. تا

حالا خوردن جوجه مرغابیها را درتشتک تریت دیده اید !همان طور. با این تفاوت که به جای نوک مرغابیها چهار

انگشت ما تا انتهای انگشت شست ما به رنگ عدسی درامده بود .وته ظرف را نیز باکنار انگشت اشاره پاک می

کردیم و لیس می زدیم.ونیازی به شستن ظرف نبود زیرا ما کار را برای ننه وخواهرهای بزرگتراسانتر کرده بودیم

یادم هست اخرین عدسی را که خوردیم ،داشتیم از سر سفره پا می شدیم که یک دفعه سفیر خمسه خمسه

وخمپاره 120وشکستن دیوار صوتی توسط جتها ، همه چیز را به فراموشی سپرد .یادش بخیر ..........


از سری یادداشتهای شبق

88/6/10
12:25 عصر

فلسطین،فلستین لطفا" شوهر بفرستین

بدست پیام در دسته


چقدرباید با عصبانیت شعارهای تندومخالف ستیز سر بدهیم واعصاب خود و دیگران را خرد وخاکشیر و متوجه

کارهای سیاسی وبه درد نخور به حال جوانان مخصوصا"دختران کال ورسیده ی و... این سرزمین کنیم.من به

عنوان یک روشن فکر درجه چهار ودرِ پیتی با توجه به اینکه با اقشار در پیتی وغیر کارشناس در ارتباطم واز بی

توجهی روشنفکران شبکه چهاری رسانه ی ملی به این قشر به قول خودشان عوام در شگفتم چند پیشنهادآبدار

وبی آب در رابطه باعاقبت به خیری دختران ترشیده این مرز وبوم دارم .وامیدوارم بااجرایی شدن این راهکارها

پیوند وهمبستگی ملت ایران و فلسطین بیشتر شود
1:مسئولیت وزارت فرهنگ این دو کشور به یک فرد سپرده شود ان هم یک فرد سوری یا لبنانی

2:در راهپیمایی روز قدس از کلماتی مثل عزیزم عشق من فدات بشم. حزب فقط حزب شوهرو مانند اینها توسط طایفه ی نسوان داده شود

3:چت روم بین ایرانیها ومردم فلستین رایگان شود وآنهایی که بتوانندیک مرد فلسطینی را تور کنند جهیزه ی کامل

همراه با یک مسکن مهر به عنوان هدیه بدون نوبت داده شود
4:در این مورد خاص تعدد زوجات وجود ندارد،اما امکان دارد در صورت اقبال عمومی مردان انجا شرایط تغییر کند

5:پیشنهاد میشود وزیران امور خارجه وفرهنگ ومسکن و ارتباطات ایران خانم و وزرای گفته شده ی آنها آقا باشد

6: از افراد نخبه ی که در دو قدم مانده به صبح شرکت می کنند تقاضا میشود با بحثهای کارشناسی

ونشستهای فوق مدرن این مهم را نها دینه کنند

7:یک جشن نمادین با حضور هنرمندان برپا شود به شرط اینکه همه ی مردان دیش داشه وچفیه ی عربی وتمام

خانوما لباس ومانتوی ایرانی بپوشند .
8:یک فیلم 90 قسمتی یا 120 قسمتی توسط س .م در باره ی این موضوع ساخته شود

9: به مناسبت این پیوند مبارک وزارتخانه ای با نام وزارت ازدواج {وزارت همبستگی }تاسیس شود

10:ازدواج چند هزار نفری انها را در یکی از ورزشگاههای کشورمان برپا کنیم.

88/6/10
11:28 صبح

شعری از مشیری

بدست پیام در دسته

من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
همه اندیشه ام اندیشه فرداست
وجودم از تمنای تو سرشار است
زمان در بستر شب خواب و بیدار است
هوا آرام شب خاموش راه آسمان ها باز
خیالم چون کبوترهای وحشی می کند پرواز
رود آنجا که می بافتند کولی های جادو گیسوی شب را
همان جا ها که شب ها در رواق کهکشان ها خود می سوزند
همان جاها که اختر ها به بام قصر ها مشعل می افروزند
همان جاها که رهبانان معبدهای ظلمت نیل می سایند
همان جا ها که پشت پرده شب دختر خورشید فردا را می آرایند
همین فردای افسون ریز رویایی
همین فردا که راه خواب من بسته است
همین فردا که روی پرده پندار من پیداست
همین فردا که ما را روز دیدار است
همین فردا که ما را روز آغوش و نوازش هاست
همین فردا همین فردا
من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
زمان در بستر شب خواب و بیدار است
سیاهی تار می بندد
چراغ ماه لرزان از نسیم سرد پاییز است
دل بی تاب و بی آرام من از شوق لبریز است
به هر سو چشم من رو میکند فرداست
سحر از ماورای ظلمت شب می زند لبخند
قناری ها سرود صبح می خوانند
من آنجا چشم در راه توام ناگاه
ترا از دور می بینم که می ایی
ترا از دور می بینم که میخندی
ترااز دورمی بینم که می خندی و می ایی
نگاهم باز حیران تو خواهد ماند
سراپا چشم خواهم شد
ترا در بازوان خویش خواهم دید
سرشک اشتیاقم شبنم گلبرگ رخسار تو خواهد شد
تنم را از شراب شعر چشمان تو خواهم سوخت
برایت شعر خواهم خواند
برایم شعر خواهی خواند
تبسم های شیرین ترا با بوسه خواهم چید
وگر بختم کند یاری
در آغوش تو
ای افسوس
سیاهی تار می بندد
چراغ ماه لرزان از نسیم سرد پاییز است
هوا آرام شب خاموش راه آسمان ها باز
زمان در بستر شب خوابو بیدار است

88/6/10
9:25 صبح

سال گذشته را چگونه گذراندید؟

بدست پیام در دسته

نام و نام خانوادگی : کاظم تبریزی؛ کلاس: دبستان
موضوع انشا: سال گذشته را چگونه گذراندید؟


قلم بر قلب سفید کاغذ می گذارم و فشار می دهم تا انشاء ام آغاز شود. سال گذشته سال بسیار خوبی و پر برکتی می باشد. سال گذشته پسر خاله ام زیر تریلی ٌّ چرخ رفت و له گشت و ما در مجلس ترحیمش شرکت کردیم و خیلی میوه و خرما و حلوا خوردیم و خیلی خوش گذشت. ما خیلی خاک بازی کردیم. من هر چی گشتم پسرخاله ام را پیدا نکردم. در آن روز پدرم مرا با بیل زد، بدون بی دلیل! من در پارسال خیلی درس خواندم ولی نتوانستم قبول شوم و من را از مدرسه به بیرون پرت کردند. پدرم من را به مکانیکی فرستاد تا کار کنم و اوستای من هر روز من را با زنجیر چرخ می زد و گاهی موقع ها که خیلی عصبانی می شد من را به زمین می بست و دو سه بار با ماشین یکی از مشتری ها از روی من رد می شد. من خیلی در کارهای خانه به مادرم کمک می کنم. مادرم من را در سال گذشته خیلی دوست می داشت و من را خیلی ماچ می کند ولی پدرم خیلی حسود است و من را لای در آشپزحانه می گذاشت. در سال گذشته شوهر خواهرم و خواهرم خیلی از هم طلاق گرفتند و خواهرم بسیار حامله است و پدرم می گوید یا پسر است یا دوقلو، ولی من چیزی نمی گویم چون می دانم که بچه ای به این اندازه از هیچ کجای خواهرم در نخواهد آمد! در سال گذشته ما به مسافرت رفتیم و با قطار رفتیم. من در کوپه بسیار پدرم را عصبانی کردم و او برای تنبیه من را روی تخت خواباند و تخت را محکم بست و من تا صبح همان گونه خوابیدم! پدرم در سال گذشته خیلی سیگار می کشد و مادرم خیلی ناراحت است و هی به من میگوید: کپی اوغلی، ولی من نمی دانم چرا وقتی مادرم به من فحش می دهد، پدرم عصبانی می شود! در سال گذشته ما به عید دیدنی رفتیم و من حدودا خیلی عیدی جمع کرده ام، ولی پدرم همه آن ها را از من گرفت و آنتن ماهواره ای خرید که بسیار بد آموزی دارد و من نگاه نمی کنم و پدرم از صبح تا شب شوهای بی ناموسی نگاه می کند و بشکن می زند. پدرم در سال گذشته رژیم گرفته است و هر شب با دوست هایش آب و ماست و خیار می خورند و می خندند، گاهی وقتا هم آب با چیپس و ماست موسیر.
..... من خیلی سال گذشته را دوست دارم و این بود انشای من......

<   <<   6   7   8   9   10      >